به مامان میگم براش دعا کنه!
میگه"برا اون؟!! چی دعا کنم؟!!!"
میگم همونایی که برا من میکنی!
هاج و واج نگام میکنه و میپرسه "ازش خبری نداری؟!!برگشته؟!!"
فک کنم خندهی تلخم به یادش میاره که برگشتنی در کار نیست!
میگه"برا اون؟!! چی دعا کنم؟!!!"
میگم همونایی که برا من میکنی!
هاج و واج نگام میکنه و میپرسه "ازش خبری نداری؟!!برگشته؟!!"
فک کنم خندهی تلخم به یادش میاره که برگشتنی در کار نیست!
No comments:
Post a Comment