خواب عموم رو میدیدم
همون که فوت شده
با خودم فک کردم آخرین باری که دیدمش کی بود...
قبل از مرگش دو ماه یا بیشتر تو کما بود و من خبر نداشتم؛
وقتی که خبردار شدم اونقدر گیج بودم و توی یه عالم دیگه که فکر نکردم به آخرین باری که دیدمش؛ که تو ذهنم نگه ش دارم؛ و حالا حتی خاطره آخرین باری هم ندارم؛
سعی می کنم یادم بیاد که چی بوده؛ کی بوده؛ کجا بوده؛ اون آخرین بار...
با خودم فک می کنم چقدر ازاون دیدن ها و خداحافظی ها می تونه آخرین بار باشه...
باز وقتی که میومدم گیج بودم؛ آدما رو، اونایی رو که دوست داشتم خوب نگاه نکردم؛ حتی برای یه خداحافظی طولانی مدت ... بازم هیچی تو ذهنم نیست از آخرینها... کاش یه فرصت دیگه باشه؛ واسه همه آدما ...