آرایشگاه، تنها راه درمان زخم‌های کهنه‌ی یک رابطه است...

نمی دونم چرا ولی احساس می کنم یه حس مشترکه ...
لازمه واسه تموم کردن همه چی ... باید تموم شده باشه ...
یه جورایی لازم و کافیه...
یه جورایی از نو شروع شدنه؛ یکی دیگه شدن ...
حسیه که تا تجربه نکنی اون عطش و خواستنش رو نمی فهمی چی می گم...
کار هرکسی نیست...
بابا رو دوست دارم 
که هیچ وقت جو نمی گیردش؛ احساساتی نمیشه؛ با منطق جلو میره ...
بچه که بودم یه وقتایی لجم میگرفت وقتی میدیدم بعضی بابا ها سریع احساساتی میشن با گریه بچه شون و هر کاری که می خواد بچهه واسش می کنن ...
ولی الآن یه حس خوبی داره وقتی می بینی همیشه می تونی رو بابات و تصمیمات منطقیش حساب کنی ... 

اصل بقای چوب:‌
چوب از توی باسمن بیرون نمیره! فقط اون سرش از فردی به فرد دیگه منتقل میشه!!!!!