زیر پایم زمین از سم ضربه اسبان میلرزد،
چار نعل میگذرند اسبان وحشی،
گسیخته افسار، وحشت زده به پیش می گریزند.
در یالهاشان گره می خورد آرزوهایم.
دوشادوششان میگریزد خواستهایم.
هوا سرشار از بوی اسب است و
غم و
اندکی غبطه.

در افق نقطه های سیاه کوچکی میرقصد
و زمینی که بر آن ایستاده ام دیگر باره آرام یافته است.
پنداری رویایی بود آن همه ،...
قهوه خوردن بهانه ست...
سیگار کشیدن بهانه ست...
سیب خوردن و قدم زدن بهانه ست...
...
حرف زدن و نوشتن هم بهانه ست...