جمع می کنیم و خاطره ها رو مرور میکنیم
کارت ها، نامه ها، عکس ها ...
دلم تنگ میشه واسه اینجا ...
هیچ وقت نتونستم اون مناسبات (؟!!) دخترونه رو یاد بگیرم! که در حالیکه یه لبخند گنده رو لبمه و هم رو در آغوش گرفتیم و می بوسیم از پشت یه خنجر تو دستم باشه و ... 
هرچی بیشتر میگذره بیشتر فاصله میگیرم ازشون
نمی تونم درک کنم که چرا یهو مودی می شن و یه روز باهات خوبن و یه روز بد!!!! که چرا نمی تونیم موفقیت یا شادی هم و ببینیم! خلاصه موجوداتی هستیم بس درک ناشدنی!! D:
ته تهش هم هممون مثل همیم! هرچند خیلی وقتا دفاع کردم همه دخترا این جور نیستن و ال و بل ولی زمونه نشون داده که با تقریب خوبی میشه گفت همه مثل همیم D:

اونقدری که الآن استرس دارم که landlord ما رو بپسنده استرس نداشتم که مامان و بابای "ا" من و بپسندن D: ((:
و چه پیوند صمیمیت ها که به آسانی یک رشته گسست ...