"ا" زود میخوابه که صبح زود بلند بشه؛
از فکر و خیال خوابش نمی­بره؛
دوتایی میشینیم و خاطرات­و دوره می­کنیم؛ همه­ی خاطرات پنج سال گذشته رو؛
خاطرات ما سه تا رو!
برای یه لحظه، یه لحظه­ی کوچولو باز میرم تو همون فضا و دلم فشرده میشه.
از وقتی گفتی پیاز و سیب­زمینی رو باید مردونه ریز کرد، همین یه هنری هم که از مامانم داشتم­و فراموش کردمD:
وقتی موهاتو شونه میزنم، احساس میکنم دوست دارم؛ هرچند شاید دلم برات تنگ نشه!
اینم یه خاطره­س! با همه­ی دسته گلایی که خدا به آب میده!
یه روز میری بین مردم عادی! دیگه اینجا کسی نیست که هواتو داشته باشه و کاراتو واست راه بندازه و تو میشی یکی از اونها؛ اونوقته که از خودت می­پرسی"آدما اینجا چه­جوری زنده­ان؟!!!"
*همیشه آخرش خوب می شه
اگه خوب نشه حتما آخرش نیست....
می­شه یه بار دیگه باهم بریم کوه و من به همه­ی اون چیزایی که باید توجه کنم؟؟
دلم خیلی تنگولیده...
یه جای خالی؛ یه جای خالی که با از دست دادن خیلی چیزا بزرگ و بزرگ­تر میشه؛
نمی­دونم این چه کرمیه که ناخودآگاه لج به لجِ اونایی که دوس دارم می­ذارم و اذیتشون می­کنم!
دلم تنگ شده واسه اون­ روزایی که برام خودکارای رنگی می­خریدی که با انگیزه درس بخونم؛
دلم تنگ شده واسه اون چیزایی که واسم می­نوشتی؛ واسه گیردادنامون به هم که چی مال کیه؟! واسه از فضولی مردنامون؛
دلم حتی تنگ شده واسه اون کوه دو نفره­ای که ­رفتیم و گم شدیم و از این که تنها اومدیم ترسیدیم؛ ولی وقتی رسیدیم اون بالا کلی حال کردیم؛

این فاصله مال چیه؟!!
نمی­خوام دیگه واسه این جمع کوچیکمون بخونم:
Those were the days, oh yes those were the days
* دیگه دوست ندارم. عوض شدی. اون مریم سابق نیستی!

- مری! عوض شدی! من هنوز دوست دارم ولی ... بی­تفاوت شدی؛ یه جوری شدی!

نمی­دونم؟! شاید اثرات پروژه باشه. کاش زودتر تموم بشه!
دلم یه یواشکی می خواد؛ یه یواشکی یواشکی!
در آغوش باد من رفتم از یاد...
می­رم دانشکده، ولی دریغ ازیه آدم آشنا!
دلم ناجور می­گیره!
به یاد برو بچز می­افتم .
به “ه" mail میزنم! به “ل"؛ به "ب".

Mailشو میخونم! یخ میزنم! نمی­دونم چرا؟!
سرده! به سردی عکسایی که فرستاده!که پر از برفن!

حالم اصلا خوب نیست؛ می­ترسم از اینکه "ا" و "م" و بقیه هم برن!
که از سرما یخ بزنم! که…
ماه رو به "میم" نشون می­دم و بهش می­گم که یه شبایی با ماه حرف می­زدم!
می­خنده و می­گه که باورش نمی­شه! و من براش می­گم که یه زمانی چقدر "..." رو دوست داشتم! خنده­م می­گیره از اینکه اینقدر راحت راجع به دوست­داشتنش حرف می­زنم؛ بدون اینکه دلم آروم فشرده بشه و یه غمی گلوم­و بگیره!
هیچ وقت فک نمی­کردم اینقد همه ­چیساده باشه!
می­گه الهی که...
می­گم نه! ولی نشیمنگاه­ اونم ناپایدار!
پس کی تموم می شه؟!!
اونجایی که آیدا سیب گاز می زد یاد اون روزا می افتم.
اون روزایی که سیب گاز می زدم و دوغ می خوردم و قدم میزدم.
چقدر غریبن اون روزا برام!
چقدر دیگه نمی فهممشون!
من خوبم؛ تو مواظب اوضاع باش!
من خوبم؛ تو کارا رو راست و ریس کن!
من خوبم؛ تو حواست به بچه ها باشه!
من خوبم؛ فردا میم میاد تنها نمونه!
من خوبم؛ همه چی مرتبه؟!
من خوبم؛ با میم حرف زدی؟!
من خوبم؛ ...

اه! پس کی میای؟!
دلم برات تنگ شده؛
بهت فک می کنم.
زنگ می زنی؛ ومثل همیشه فقط آروم نفس می کشی! همین!
یادته به "ه" می­خندیدیم که یادش رفته پول تاکسی رو بده؟!!
کارِ خیلی عجیبی نکرده بود! ;)
خوب منم از این آدما می خوام!
" تا حالا واست خندیده؟! خنده هاش باحاله"
می خنده! رها و آزاد.
حال می کنم!
اینم یه میم جدید دیگه که فک می کنم دوستش خواهم داشت!

اوهوم!
حالا خوب می­دونم که همین ترس از خیلی خواستنه که اونو دور میکنه و غیرقابل دسترس!
می­دونی چی رو بهت نگفتم؟!
این که باز یه ترسی ریشه دووند تو دلم؛ ترس از تنهایی؛ از اینکه بری؛
ولی دیگه یاد گرفتم چطور جلوش وایسم! دیگه نمی­خوام اونچه رو که تجربه کردم باز تکرار بشه!
خوابت­و دیدم!
خیلی نزدیک بودی!
منتظرم نیستی؟
توی خوابت
صدای جادوی من نمی‌آید
وقتی می تونی یکی رو با خاطرات نبودنش فراموش کنی، فراموش کردن بقیه با خاطره های بودنشون فک نمی کنم کاری داشته باشه!
بهت دروغ گفتم! نه! یعنی همه چی رو نگفتم!
ناراحت که نمی شی؟!!آخه تو عادت داری!