حتی دیگه صدای آقای "ق" هم درومده!
با "ر" رفته بودم دانشکده؛ آقای "ق" تا منو دید (متوجهی "ر" نشد!) گفت: "آفرین! تو بلاخره تونستی یه کاری برا خودت بکنی!" بعد که "ر" بهش سلام کرد قیافش رفت تو هم و گفت: "شما که هنوز باهمین! پس کی میخواین یه کاری واسه خودتون بکنین؟!!"
خلاصه که آقای "ق" هم نگران شده!
با "ر" رفته بودم دانشکده؛ آقای "ق" تا منو دید (متوجهی "ر" نشد!) گفت: "آفرین! تو بلاخره تونستی یه کاری برا خودت بکنی!" بعد که "ر" بهش سلام کرد قیافش رفت تو هم و گفت: "شما که هنوز باهمین! پس کی میخواین یه کاری واسه خودتون بکنین؟!!"
خلاصه که آقای "ق" هم نگران شده!
No comments:
Post a Comment