وقتی بهش سلام میکنم، احساس میکنم خیلی بزرگم؛
قیافهی ساده و سردش منو یاد اون روزای خودم میندازه؛
اون روزایی که پاک بودم و بکر؛و خیلی چیزا رو ندیده بودم و تجربه نکرده بودم؛
اون پاکی رو دوست ندارم؛ ولی دلم هم نمیخواد که چشام رذل باشن!
یعنی اونقدر کثیف بشم که لجنای اون ته بیان رو؛
دوست دارم وقتی عکس گذشتههامو نگاه میکنن، بگن چقدر بزرگ شده؛ نگن چقدر معصوم بوده؛
قیافهی ساده و سردش منو یاد اون روزای خودم میندازه؛
اون روزایی که پاک بودم و بکر؛و خیلی چیزا رو ندیده بودم و تجربه نکرده بودم؛
اون پاکی رو دوست ندارم؛ ولی دلم هم نمیخواد که چشام رذل باشن!
یعنی اونقدر کثیف بشم که لجنای اون ته بیان رو؛
دوست دارم وقتی عکس گذشتههامو نگاه میکنن، بگن چقدر بزرگ شده؛ نگن چقدر معصوم بوده؛
No comments:
Post a Comment