جغوری(جغوری بود یا جاغوری؟!!) رو تو دانشکده ریاضی دیدم؛
یاد آز نرم­افزار افتادم؛
برا یه لحظه دلم خواست که برگردم به دوره­ی لیسانس!
باز بشینم سر کلاس آز نرم؛
با همه­ی اونایی که بودن!من، تو ، صبا، بهروز، آرش، مهرنوش(علیرضا)و...
یادته الی؟!
باز کوییزا رو تقلب کنیم؛ نمره­ی صفر بگیرم؛
سر کلاس با هم مجله بخونیم؛ هر کسی کارای خودش و بکنه؛
یه جورایی خیلی خوب بود؛
حیف که دیگه هیچ­وقت برنمی­گرده؛

No comments: