هوا گرمه؛
کسی تو تاکسی نیست؛
باید منتظر بشینم تا پر بشه؛
MP3 Player بدون هدفون!
چقد وقت دارم!
چه مرگته؟؟
آخه چی ناراحتت می­کنه؟
نمی­دونم!
چه توقعی داری؟
میره گیشا؟؟
خانوم! موهاشو هفته به هفته شونه می­کرد! همیشه هم رو به بالا بود!
یه کوله یه­وری مینداخت رو دوشش می­اومد.
تا می­خندیدیم می­گفت موضوع خنده چیه؟!!
...
بچه­هااااااااااااا! دیگه بسه!
من که ازش نمی­ترسم؟
اصلا کسی ازش می­­ترسید؟؟
به قول نون نمی­تووووووووووووووووووووووووونه!
ببخشید...
چاییتون سرد شد خانوم!
باشه! الآن میام!
خسته نباشید!
چاییتون و عوض کنم؟!
آفتاب یه جور داغیه!
ولی سوزوندنشو دوس دارم!
مثل آفتابای وسط ظهر مکه؛ که حال میداد برا طواف کردن.
این اخلاقامون به هم رفته!
مطمئنم اونم همین­جوریه!
ولی آخه ممکنه...؟!!
آقا سید برخلاف روزای اول چقد مهربون شده.
چقد آقا سید و دوس دارم!
حالم از این همه شباهت به هم می­خوره!
می­ترسم؛ خیلی می­ترسم!
آقا سوار شو بریم!
مری! دیگه وقتی برا این کارا نیست!
آخه...
خداحافظ واسه اینکه...
یه تجربه!
ولی من یه کوله بار تجربه دارم.
نبندی دل به رویاها....
کاش اینقد بزرگ نشده بودم!

No comments: