من می­ترسم؛
از تکرار اشتباهات گذشته؛ از تکرار اشتباهات خودم؛ از تکرار اشتباهات دیگران؛
از دردی که می­تونه پایان هر لذتی باشه؛
تا میام از یه چیزی لذت ببرم و یه لحظه از این دنیا کنده بشم، یه ترسی تو دلم میریزه پایین که باز داری اشتباه می­کنی؛ که اینم می­تونه یه تکرار دیگه باشه؛ یه روی دیگه از همون سکه­ی لعنتی؛
و لذتی که هنوز مزه مزه­ش نکردم تبدیل میشه به یه ترس احمقانه؛ به تجسم یه درد تلخ؛
مدتهاست که لذت بردن واقعی رو تجربه نکردم؛
لذتی که این ترس لعنتی باهاش نباشه؛

No comments: