ظهر، وقت نهار
مامان دستش بنده و مشغول یه کاریه
من پشت کامپیوترم
پپولی هم جلوی تلویزیون
دیروز مهمون داشتیم و چند نوع غذا از دیروز مونده
بابا من و پپولی رو صدا میزنه که پاشیم کمک کنیم و غذا رو آماده کنیم
من و پپولی هم یه جوری از زیرش در میریم!!!!

نیم ساعت بعد:
بابا همه غذا ها رو باهم تو یه ظرف بزرگ قاطی کرده و در حال گرم کردنه!!!!!! خورشا! کباب! جوجه! پلو!
- : باااااااااااااااااااباااااااااااااااااااااااا!

ابتکار خوبی بود واسه اینکه از این به بعد هروقت بابا صدامون زد سریع بریم کار رو ازش بگیریم :))

No comments: