هوس کردم باز بریم یه خونه تو دهات اطراف وسط برف رنت کنیم و با بکس لش کنیم. ولی فعلا استاد عزیز اًرال اگزم امر فرمودن واسه سه هفته دیگه! 
ما هم فعلا کم نیوردیم و با بکس۷-۸ تایی رفتیم اردو خونه یکیشون و حلیم بار گذاشتیم و بازی کردیم و تولد گرفتیم. خلاصه شب و  بیدار بودیم و یه کم حلیم  رو چک میکردیم و بقیه ش رو هم چرت و پرت گفتیم و خندیدیم! بعد هم کله سحر حلیم و زدیم به بدن خسته و بعدش هم یه کم سر بالش و پتو زدیم تو سر و کله هم و یه داستانی هم اونجا داشتیم و در نهایت هر کدوم یه گوشه ای ولو شدیم.
یعنی انصافا با کمترین امکانات بیشترین حال و حوول و کردیم D:

No comments: