این تحلیل علی عبدی همون حسیه که همیشه داشتم ...
(در مورد اظهارنظرها در مورد ارمیا)

به نظر میاد که توی این بحث‌ها  دو گروهِ گویا کاملن متضاد - که اتفاقن باید بیشترین اختلاف نظرها رو باهم داشته باشند - حرفِ مشابهی می‌زنند: اون دسته‌ای که به طور عام بهشون «بنیادگرا» گفته میشه (یا کلمه‌های بهتری که باید به کار برد این‌جا) و دسته‌ای که «ضد دین» شاید باشند یا نگاه منفی به دین داشته باشند (یا چیزهایی شبیه به این). هر دو گروه قائل به «حقیقتِ» فراتاریخی/فرااجتماعی/غیرقابل تغییر/و ایستا برای دین هستند و عقیده دارند که این «حقیقت» - که احکام اجتماعی رو هم در بر می‌گیره - با رجوع به متن مقدس و سنتِ نبوی قابل دریافته. اتفاقن این دو گروه مُدام در حال تقویتِ همدیگه‌ن. اگه گروه اول بگه «در اسلام زنان رو باید سنگسار کرد»، گروهِ دوم هم این رو تأیید می‌کنه که «بله البته اسلام دستور سنگسارِ زنان رو داده.» همین اتفاق توی کامنت‌های بالا هم افتاده. یعنی یه گروه که خودش رو مسلمان می‌دونه میگه که «زن مسلمون نمی‌تونه آواز بخونه» و گروهِ دیگه‌ای که هیچ نسبتی با اسلام نداره هم میگه «زنِ مسلمون اگه آواز بخونه دیگه مسلمون نیست».  یکی از دلایل رشدِ بنیادگرایی در خاورمیانه به نظر میاد که اسلام‌ستیزیِ غربی بوده؛ و یکی از دلایل رشدِ احتمالیِ بنیادگرایی در ایران می‌تونه واکنش به اسلام‌ستیزیِ هم‌وطنان‌مون در حال و آینده باشه. لذا اگه دل‌مون برای دفاع از سبکِ زندگیِ آزادانه‌ی افراد در حال و آینده می‌سوزه، و می‌خواهیم در جامعه‌ای زندگی کنیم که آدم‌ها همدیگه رو تکه‌پاره نکنند، به نظرم بسیار بسیار اهمیت داره که ایده‌های روادارانه و میانی رو ترویج کنیم و به جای کندوکاو روی این‌ مسأله که چه چیزی اسلامی هست یا نیست، روی آزادیِ افراد در انتخابِ سبکِ زندگی‌شون تأکید کنیم. البته اینا رو حتمن همه می‌دونند و حرف جدیدی نیست.

No comments: