من از موش و گربه بازی بدم میاد؛
از آدمایی هم که می ترسن حرفاشون رک بزنن بدم میاد؛ یعنی از آدمای محتاط و ترسو و زرنگ بدم میاد؛
من از آدمایی که تو خیالشون همه چی رو می سازن و حال می کنن بدم میاد؛
از آدمایی هم که تو خیالشون بقیه رو محکوم می کنن بدم میاد؛
من از آدمایی که در مورد عقایدشون حرف نمی زنن بدم میاد؛ آدمایی که می ترسن عقایدشون نقد بشه؛
من از آدمایی که حال می کنن الکی مشکوک باشن، یا مرموز باشن، یا هرجوری زورکی جالب باشن بدم میاد؛
من از آدمایی که به خیالِ خودشون اونقد زرنگن که دم لای تله نمیدن بدم میاد؛
از آدمایی که خودشون نیستن، وقتی حالتو ندارن به زور بهت لبخند میزنن هم بدم میاد؛
من از آدمای تو قالب بدم میاد؛ آز آدمایی هم که به خاطر چیزای بیخود، اعتماد به نفس بیخود دارن بدم میاد؛
من از آدمایی که آدما رو با معیارای احمقانه دسته بندی می کنن بدم میاد؛ اصلا از آدمایی که دسته بندی می کنن بدم میاد؛

من آدمایی رو دوس دارم که رو باشن؛ که وقتی باهاشونم بفهمم الان چه حسی دارن؛
آدمایی که از هیچی نترسن؛ نه از عادی بودن؛ نه از شکستن هنجارا؛
آدمایی که به هرچی حسشون میگه گوش می کنن؛
من آدمایی رو دوست دارم که الکی به چیزی نمی چسبن؛ آدمایی که به هیچی وابسته نمی شن؛
آدمایی که دوست داشتن هم اونا رو عوض نمی کنه؛
من آدمایی رو دوست دارم که برا خودشون زندگی می کنن؛ برای خودِ خودِ خودشون؛
پ.ن. : خیلی از اینا ممکنه تو منم باشه؛ ولی این دلیل نمیشه که باز از اینا بدم نیاد؛ ممکنه من از خودم هم بدم بیاد؛

No comments: